کتابای درسی قدیمی. دفتر های کوچیک و بزرگ متفاوت که چند صفحه از هرکدوم پر از نوشته های کوتاه و بلند و نقاشیه. دفترهای نقاشی سیمی با جلد های بچگونه و نقاشی های خاطره انگیز. دفترهای سیمی که قرار بود برای مدرسه باشه اما کی میفهمه اگه دفتر انشای قدیمیش رو پر کنه از اطلاعات مختلف درمورد تاریخ روزای مهم و نقاشی های عجیب درمورد داستانای قدیمی؟

جامدادی. جامدادی های پلاستیکی و پارچه ای. مداد رنگی. ماژیک و خودکار. توی جامدادی جعبه ای قدیمی یه تیکه کاغذ از انشای بچگونه ی دختری نوشته شده که رویای نویسنده شدن داره. کاغذهای پوستی و روغنیِ بی استفاده زیر پوشه های قدیمی پر و خالی له شدن.

پوشه ها. یکی برای کارای درس هنره. یکی برای تکالیف علوم. یکی برای سال ششمه و یکی برای سال هفتم. یکی برای دوران مدرسس و یکی نگه داشته شده که اگه یه روز از دختر پرسیدن واقعا تکالیفت رو انجام دادی بتونه اونارو نشون بده. به هرحال اونا دیگه زیادی قدیمی شدن، اما مادرش اصرار داره که نگهشون داره.

دفتر سررسیدی که نشونه گذاری شده. اگه نشونه رو باز کنی به صفحه ای میرسی که داره یه داستان تعریف میکنه. درمورد یه گروه موسیقی کره ای به اسم LGL که هیچوقت وجود نداشته.

از بین سررسید قرمز رنگ برگه های نارنجی رنگ دفتری بیرون زده که هر روز اونو با خودش به مدرسه میبره. یا میبرد. دلش برای هرچی تنگ نشده باشه، برای کشوندن اون دفتر دنبال خودش و نوشتن هر چیزی که به ذهنش میرسه توی اون تنگ شده.

تبلت. یه تبلت قدیمی با قاب صورتی که مدتهاست کار نمیکنه. پدر منتظره که اطلاعات تبلت به گوشی جدید انتقال داده بشه، اما دختر برای انتقال دادنشون زیادی تنبله. تبلت رو گوشه ی کمدش گذاشته تا روزی که از شدت بی حوصلگی به فکر انتقال اطلاعاتش به گوشی بیفته.

کتاب بچگونه ی انگلیسی که سالها قبل برای خریدنش به مادرش اصرار کرده بود، فقط چون دوستش یکی مثل اونو داشت.

کیف سیاه رنگی که مادر بزرگش براش خریده.

دو دفترچه ی کوچیک و طرح داری که به تازگی برای خودش خریده اما زیادی تنبل و محتاطه که چیزی توشون بنویسه. براشون برنامه داره.

چراغ خواب قدیمیش که به شکل یه خرگوشه و روز تولدش اونو از همکلاسیش هدیه گرفته. هنوز اسمی براش نذاشته.

اول دفترنقاشی قدیمیش یه متن بچگونه و خنده داره. سعی کرده نوشته ها رو توی یه خط صاف بنویسه اما همه چیز زیادی شبیه به یه سرسره مخصوص کلماته. دختر گفته که میخواد خاطراتش رو به شکل نقاشی توی اون دفترنقاشی ثبت کنه اما بعد چند روز دفترنقاشیش تموم میشه چون زیادی قدیمیه و برگه های زیادی رو از دست داده.

یه پوشه از نقاشی های قدیمی که از انیمه های تلوزیونی کشیده. ″اون موقع هم انیمه دوست داشتم؟″

یه پوشه ی قدیمی دیگه که هربار اونو میبینه به خاطر خراب شدنش حسرت میخوره. توی بچگیش همیشه چیزای قشنگی که داشته رو خراب میکرده.

یه دفتر جدید که هنوز بسته بندیش رو باز نکرده. به خاطر این جدید به نظر میرسه اما دفتر رو حدود یه سال پیش خریده.

دفترنقاشیش... دفتر نقاشی قدیمیش که خالی گذاشته بود. همونی که به تازگی شروع به تمرین توش کرده و با ورق زدنش به این فکر میکنه که چقدر پیشرفت کرده.

با خوندن متنای توی دفترهاش و با نگاه کردن به هرچیزی که قبلا داشته.

و با خودش فکر میکنه که نمیتونه تفاوت بین مرتب کردن کمد و تجدید خاطرات قشنگی که بین دفترها و دفترنقاشی های قدیمیش قایم شدن رو بفهمه.

 

 

 

پ.ن: مطمِئنم توی این مورد تنها نیستم... کلا مرتب کردن کمد فقط یه اسمه، اصلش فقط تجدید خاطرات و ور رفتن با وسایلیه که اون پشتا ولشون کردیم و یادمون رفته وجود دارن:)